گر در آتش با توایم نور گردد نا

ساخت وبلاگ
گر در آتش با توایم نور گردد نار ما ور به جنت بی توایم نار شد انوار ما از تو شد باز سپید زاغ ما و سار ما بس کن و دیگر مگو کاین بود گفتار ما 238 هله ای کیا نفسی بیا در عیش را سره برگشا این فلان چه شد آن فلان چه شد نبود مرا سر ماجرا نهلد کسی سر زلف او نرهد دلی ز چنین لقا نکند کسی ز خوشی سفر نرود کسی ز چنین سرا بهل این همه بده آن قدح که شنیده ام کرم شما قدحی که آن پر دل شود بپرد دلم به سوی سما خمش این نفس دم دل مزن که فدای تو دل و جان ما 239 کرانی ندارد بیابان ما قراری ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت کدامست از این نقش ها آن ما چو در ره ببینی بریده سری که غلطان رود سوی میدان ما از او پرس از او پرس اسرار ما کز او بشنوی سر پنهان ما چه بودی که یک گوش پیدا شدی حریف زبان های مرغان ما چه بودی که یک مرغ پران شدی برو طوق سر سلیمان ما چه گویم چه دانم که این داستان فزونست از حد و امکان ما چگونه زنم دم که هر دم به دم پریشانترست این پریشان ما چه کبکان و بازان ستان می پرند میان هوای کهستان ما میان هوایی که هفتم هواست که بر اوج آنست ایوان ما از این داستان بگذر از من مپرس که درهم شکستست دستان ما صلاح الحق و دین نماید تو را جمال شهنشاه و سلطان ما 240 تو جان و جهانی کریما مرا چه جان و جهان از کجا تا کجا که جان خود چه باشد بر عاشقان جهان خود چه باشد بر اولیا نه بر پشت گاویست جمله زمین که در مرغزار تو دارد چرا در آن کاروانی که کل زمین یکی گاوبارست و تو ره نما در انبار فضل تو بس دانه هاست که آن نشکند زیر هفت آسیا تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم زهی چشم بند و زهی سیمیا تو را عالمی غیر هجده هزار زهی کیمیا و زهی کبریا یکی بیت دیگر بر این قافیه بگویم بلی وام دارم تو را که نگزارد این وام را جز فقیر که فقرست دریای در وفا غنی از بخیلی غنی مانده ست فقیر از سخاوت فقیر از سخا 241 نرد کف تو بردست مرا شیر غم تو خوردست مرا گشتم چو خلیل اندر غم تو آتشکده ها سردست مرا در خاک فنا ای دل بمران کز راندن تو گردست مرا می ران فرسی در گلشن جان کز گلشن جان وردست مرا در شادی ما وهمی نرسد کاین خنده گری پرده ست مرا
جوان و مردانگی...
ما را در سایت جوان و مردانگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdi kharidefarsi13670 بازدید : 98 تاريخ : چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت: 23:07